آسمان آبی
فریاد من از غم عشق نیست...
و چه سرنوشت دردناکیست
قلبی خالی
تپشی بی هدف
چه بی ستاره آسمانیست
غرق در تنهایی مینویسد پایان
و چه خونبار پایانیست!!!
و عجب دنیایی دارند...
ساعتی خنده...
ساعتی گریه...
ساعتی خیره به دور دست....
گاهی صحبت با گل یاسی.
گاهی نشستن پای صحبت محبوبه...
گاهی شمردن تپش قلب زمین...
گاهی در شوق پرواز..
چه عجیب دنیایی دارند..
دیوانگان!!!!
نوشته شده در دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:دنیای دیوانگان,شعر,ادبیات,عاشقانه,عشق آبی,شوق پرواز,شعر سپید,آسمون آبی,دیوانگی عالمی دارد,گریه,خنده, ساعت
19:15 توسط محسن| نظر بدهيد |
Power By:
LoxBlog.Com |